ابتدا به ندرت این حالتها را نشانه افسردگی میدانیم اما بالاخره یک روز باید این علائم و نشانهها را بپذیریم. چیزی عوض شده است؛ خصوصا آنکه این تغییر ادامه دارد. این علائم که طی هفتههای مدیدی مشاهده شده، هماکنون با موج عظیمی از غم و اندوه و از دست دادن میل و اشتیاق به زندگی همراه شده است.
از هر 4 نفر افسرده، تنها یک نفرشان به خودش توجه میکند؛ 3 نفر بقیه حاضر نیستند هیچچیز در مورد خودشان بدانند؛«چیزیم نیست، خوب میشم، راحتم بذارید...».
اطرافیان بهخصوص همسر فرد افسرده، در برابر چنین شرایطی معمولا بر سر دو راهی قرار میگیرند؛ یا باید به گفته خود بیمار او را به حال خود بگذارند تا به تنهایی از این وضعیت بیرون بیاید که در این حالت این خطر وجود دارد که علائم بیماری طولانی و شدیدتر شوند یا اینکه هر چه سریعتر او را تحت درمان قرار دهند تا سلامتیاش را دوباره به دست آورد. چنانچه واقعا بیماری افسردگی در میان باشد، روش دوم بهترین روش است زیرا هرچه به این مسئله زودتر رسیدگی شود، درمان بیماری بهتر خواهد بود.
فقط باید فرد افسرده را متقاعد کنیم که نزد یک پزشک برود. در واقع، تنها پزشک میتواند ماهیت بیماری را تشخیص داده و درمان را آغاز کند. بدینمنظور نکاتی را پیشنهاد میدهیم:
بدون اطلاع او اقدام نکنید و هیچگاه بدون موافقتش از دکتر وقت نگیرید. همچنین از تکرار این جمله خودداری کنید:«تو باید از خودت مراقبت کنی».چنانچه این عبارت بجا و به موقع به کار برده نشود، وحشتناک و دلهرهآور است. بنابراین خود فرد افسرده است که تصمیم میگیرد زیر نظر پزشکش از خودش مراقبت کند. مراقب دردها و ناراحتیهایش (بیخوابی، اضطراب و...)باشید و به او یادآوری کنید که رنجکشیدن هیچ فایدهای ندارد. به او بگویید که مطمئنا برای ناراحتی و بیماریاش چاره و علاجی وجود دارد و مطمئنا متخصصانی هستند که میتوانند به او کمک کنند. به او پیشنهاد دهید که او را همراهی خواهید کرد؛ از این طریق به او نشان میدهید که به او توجه دارید.
به همسرتان کمک کنید
ترجیحا پزشکی را انتخاب کنید که همسرتان او را بشناسد. اغلب اوقات، او پزشک معالجش را انتخاب خواهد کرد. همچنین میتوان به او پیشنهاد داد که ابتدا نزد یک روانپزشک برود. گاه برخی از افسردهها از مراجعه به روانپزشک وحشت میکنند:(من که دیوانه نیستم!) با این وجود، باید دانست که این پیشنهاد میتواند موجب تسکین برخی از افسردهها شود یا به عبارتی، با شنیدن این پیشنهاد احساس میکنند که اطرافیان و همسرشان واقعیت درد و رنج آنان را پذیرفته و درک میکنند.
چنانچه فرد از پذیرفتن هرگونه کمک پزشکی امتناع میکند، سعی کنید زمانیکه از خودش ناتوانی و بیحالی نشان میدهد، از فرصت استفاده کرده و او را نزد پزشک ببرید.
با این حال زمانی که شخص قادر به تصمیمگیری نیست یا بهخودکشی فکر میکند و یا بهنظر میرسد که افسردگیاش بهصورت پیشرفته درآمده، وضعیت اورژانس و اضطراری بهوجود میآید. مراقب باشید این علائم را بشناسید و اداره امور را به دست بگیرید. به پزشک و یا روانپزشک زنگ زده از او بخواهید برای ویزیت به منزل بیاید. همچنین در برخی از شهرهای بزرگ، خدمات کمک پزشکی و روانپزشکی در دسترس هستند.
آیا باید بیمار را همراهی کرد؟
پزشکی در این باره میگوید: اینکه فرد افسرده با یک همراه یا حتی عضوی از خانوادهاش نزد پزشک میرود، همواره معنا و مفهومی در بر دارد. باید این دلایل را مورد بررسی قرار داد. همچنین باید دانست به چه دلیلی بیمار، فرد بهخصوصی را برای همراهی انتخاب کرده است.
اگر تصمیم میگیرید فردی افسرده را نزد پزشک ببرید، میتوانید مانند یک هنرپیشه تمام عیار برای مشاوره عمل کنید. هر چه بیشتر بیمار را بشناسید، کمک بیشتری به پزشک خواهید کرد. علائم بیماری، زمان ظهور، وقایعی که بهنظر میرسد موجب بروز این حالات شدهاند و هرگونه جزئیاتی که بهنظرتان با اهمیت هستند را به پزشک بگویید و اگر در خانواده سابقا بیماریهای روانی وجود داشته، پزشک را در جریان بگذارید و از او پنهان نکنید (وظیفه پزشک قضاوت نیست).
چنانچه بیم دارید که اینگونه گفتوگوها فرد افسرده را شوکه کند، میتوانید قبل از ملاقات، مطالب را تلفنی با پزشک در میان بگذارید. هنگام ملاقات، پزشک به شما خواهد گفت که باید در اتاق بمانید یا او را با بیمار تنها بگذارید.
تأثیر اطرافیان در بیمار افسرده
پروفسور موریس فرری خاطر نشان میکند که «اطرافیان نقش بسزایی در درمان و بهبودی فرد افسرده دارند. این نقش میتواند منفی یا مثبت باشد. در حالت اول، بیمار ممکن است از طرف خانوادهاش با نوع خاصی مخالفت در برابر درمان روبهرو شود که این مخالفت یا بر اثر عدمآگاهی اطرافیان صورت میگیرد (فایدهای نداره از این داروها استفاده کنی؛ امروز حالت خیلی بهتر میشه.) یا از روی ترس (اگه از این داروها استفاده کنی، مثل یک روح میشی.) و یا بنا به افکار و عقایدشان:(به جای داروهای شیمیایی، بهتره از داروهای گیاهی استفاده کنی...)».
اثر مخرب و مضر گفتههای اطرافیان میتواند در قالب سرزنش و انتقاد صورت گیرد. این سرزنشها اغلب در رابطه با اثرات بیماری او روی روابط اجتماعیاش است (به خاطر تو، دیگه هیچکس را نمیبینیم.) یا تاثیر بیماری روی شغل فرد افسرده (آخرسر کارت را از دست میدی....).در حالت دوم یا به عبارتی نقش مثبت اطرافیان، پروفسور فرری یادآور میشود: «اطرافیان میتوانند خود را مخاطبی ممتاز برای پزشک معالج نشان دهند.
در واقع، آنها میتوانند منبع باارزشی از اطلاعات برای پزشک باشند، در مسیر بهبودی و درمان مراقب بیمار باشند، به او اطمینان دهند و به او کمک کنند تا دوباره حالت عادی و همیشگیاش را به دست آورد و مراقب باشند بیماریاش دوباره عود نکند.
بسیار مهم است که پزشک،، اطرافیان بیمار را ملاقات کند و آنان را از ماهیت بیماری و درمان آگاه کند و به آنها کمک کند تا مراحل بهبودی را درک کنند».
در مطالعات متعددی که در این زمینه صورت گرفته، سعی شده که اثرات تماس روزانه با یک همسر افسرده بررسی شود. نتایج به دست آمده با یکدیگر مطابقت دارند و درماندگی و احساس تیرهبختی همسر فرد افسرده را تایید میکنند. همچنین یکی از جدیدترین مطالعات حاکی از آن است که تاثیری که یک مرد افسرده روی همسرش میگذارد با اثری که یک زن افسرده روی همسرش دارد یکسان نیست.
همسر یک مرد افسرده بیش از همسر یک زن افسرده دچار افسردگی میشود و رابطه چندان خوبی بین آنها وجود ندارد.
Doctissimo. fr